جدول جو
جدول جو

معنی خایه گذاشتن - جستجوی لغت در جدول جو

خایه گذاشتن
(بَ یِ مَ دَ)
تخم گذاردن. بیضه گذاردن. هر جانوری که جوجه اش از تخم درآید، وقتی که تخم را از بدن خود خارج کردمی گویند ’خایه گذاشت’ و مصدر آن خایه گذاشتن است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضایع گذاشتن
تصویر ضایع گذاشتن
فرو گذاشتن، مهمل گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ شُ دَ)
به معنی مایه رفتن و در خرج افتادن است. نیز هرگاه کسی به جان کسی دیگر سوگند خورد، یا از کیسۀ او خرج کند بدو می گوید: از من مایه مگذار! یا چرا از من مایه می گذاری ؟! (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). و رجوع به مایه رفتن شود
لغت نامه دهخدا
(بَرْ، رَ تَ)
کنایه از ثبات و قدرت داشتن است. دلیر بودن. شجاعت داشتن
لغت نامه دهخدا
(بِ حَ مَ دَ)
خال بر روی بشره گذاشتن مرتزیین را، نقطه بر چیزی گذاشتن، لکۀ بدنامی بر کسی نهادن. نسبت فساد بکسی دادن. بدنام کردن، شروع بفاسد شدن میوه. لک آوردن میوه
لغت نامه دهخدا
(بِ اَ تَ)
تهی گذاشتن.
- خانه خالی گذاشتن، خانه را بدون ساکن گذاشتن. در خانه کسی نگذاشتن: بهیچ حال خانه خالی نتوان گذاشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 515)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَ کَ دَ)
طی طریق کردن. ره پیمودن. رفتن. ره نوردیدن. مسافرت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضایع گذاشتن
تصویر ضایع گذاشتن
فرو گذاشتن بیکار گذاشتن فروگذاشتن اهمال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
نیز هر گاه کسی به جان کسی دیگر سوگند خورد گوید و یا از کیسه او خرج کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضایع گذاشتن
تصویر ضایع گذاشتن
((~. گُ تَ))
اهمال کردن
فرهنگ فارسی معین
وقت صرف کردن، وقت گذاشتن، هزینه کردن، نیرو گذاشتن، انرژی صرف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
طبقاتٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
Layer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
superposer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
класти шар
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
تہہ رکھنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
schichten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
nakładać warstwę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
укладывать слой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
วางชั้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
স্তর তৈরি করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
laag leggen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
kuweka tabaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
katman koymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
層を置く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
לשים שכבה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
층을 놓다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
meletakkan lapisan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
परत लगाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
poner una capa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لایه گذاشتن
تصویر لایه گذاشتن
دیکشنری فارسی به چینی